سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شبای بی ستاره

درد داره وقتــ ـے به دردتـــــــ مـ ـے خنـــدن ...

:)))


+ تاریخ دوشنبه 92/12/19ساعت 12:19 عصر نویسنده پارمیس | نظر

√ داشت دفتر مشقش را جمع می کرد.

چشمش افتاد به روزنامه ای که مادر روی آن برای همسایه ها سبزی پاک کرده بود

تیترش یک "سه" بود با بینهایت "صفر"جلوش


عدد "سه" ناگهان او را از جا پراند


- بابا، پس فردا با بچه های مدرسه می برنمون اردو سه هزار تومن می دی؟


بابا سرش را بلند نکرد


باصدایی آرام گفت: فردا یه کم بیشتر مسافر می برم، سه هزار تومن هم به تو میدم!


با وعده شیرین بابا خوابید.


صبح زود، رفت کنارپنجره


پرده را کنار زد
باران ریزو تندی می بارید


قطره های باران برای رسیدن به زمین مسابقه گذاشته بودند


بند دلش پاره شد:


آخه توی این بارونکه مسافر سوار موتور بابام نمی شه


اشک توی چشمهایش حلقه زد. از پشت پنجره آمد کنار.


یک قطره اشک از روی صورتش چکید روی یکی از بینهایت "صفر"هایی که جلوی عدد"سه" رژه می رفتند ...


+ تاریخ چهارشنبه 92/10/25ساعت 5:13 عصر نویسنده پارمیس | نظر

هـــــرتــبـــــــــــی..

تــبِ عشــــــق نیست،

گــاهی وقـــــــــــــــت ها...

بعضی تـــــــــــــــــــــــــب ها..

از عفـــونــــــــــــــــــتِ هـــــــوسه.

حواستـــــــــــــــــــــــــــــــون باشه..!!

 


+ تاریخ شنبه 92/10/14ساعت 9:6 عصر نویسنده پارمیس | نظر

مخاطب خاص اگه خـــاص باشه . . . !
لازم نست تو دورش رو از این و اون خلوت کنی!
خودش واسه بودن تو همه رو کنار میزنه!
لازم نیست واسش دنیا رو بخری تا بمونه . . .
خودش قدر یه شاخه گلتو میدونه!
لازم نیست هرکسی رو توجیه کنی و سرش رقابت کنی که عشــق مـــنه…
… خودش تو رو به همه دنیا نشون میده …
لازم نیست نگران باشی که اگه بره…
خودش بهت ثابت میکنه اومده که بمونه!!!
مخاطب خــاص ، خاصــــــــــــــــــــه


+ تاریخ پنج شنبه 92/9/21ساعت 10:19 عصر نویسنده پارمیس | نظر

چرامسدود کردن؟

فقط بخاطرچندتاازدوستام برگشتم :(


+ تاریخ سه شنبه 92/9/12ساعت 4:52 عصر نویسنده پارمیس | نظر

سفارش تبلیغ
صبا ویژن